تو 37 سالگی می نویسم! بخوانید مرا..

از 29 سالگی نوشتم.. یه وقفه.. باز می نویسم تا آروم شم.. تو آرامش من شریک شید...

تو 37 سالگی می نویسم! بخوانید مرا..

از 29 سالگی نوشتم.. یه وقفه.. باز می نویسم تا آروم شم.. تو آرامش من شریک شید...

تولد امیرعباس

دیروز تولد امیرعباس بود، بهش می گم خاله چند ساله شدی؟ می گه 12 سال، باورم نمی شه! 12 سال چقدر زود گذشت

دبل با طلا

از شنبه تا چهارشنبه با طلا دبل ویزیت لرستان بودیم؛ همه چی اوکی بود، خدایا شکرت، خیلی ممنونم

عکس خنده

دیشب تولد علیرضا بود خانواده اش اومدن پیشمون، دنبال یه عکس خوب از علی بودم به یه نتیجه وحشتناک رسیدم...

دنبال یه عکس جدید ازش بودم توی فولدرهای عکس جدید هرچی گشتم نتونستم یه عکس که داره از ته دل می خنده پیدا کنم.. برعکس توی دوران دوستی و نامزدی از این عکسها فراوون بود. خیلی ناراحت شدم که توی این چندسال اخیر علی رضا از ته دل نخندیده!! منم همینطور؛ این یعنی ما خوشحال نیستیم...


ختم به خیر

اینستاگرام و تلگرامم مسدود شده، قدرت دیکتاروی رو می شه فهمید..

خدا به خیر بگذرونه...

دوبی

سایکل میتینگمون امسال تو دوبی بود از 4 تا 7 دیماه

خیلی خوب بود، دوبی ارزش دیدن داره، نمی دونم چرا تا الان فکر می کردم پول دادن به عرب ها گناهه!! اما دیدن این شهر برای یک بار هم که شده خیلی خوبه. پیشنهاد می کنم تو برنامه هاتون بزارید.

سوای برنامه های لوس کمپانی، لذت خرید توی پاساژهای فوق مدرنشو دوست داشتم اما چون های سیزن بود خیلی گرون بود و خبری از تخفیفایی که گفته بودن نبود. منم نتونستم خیلی خرید کنم: یه ساعت جی شاک برای علی که کادو تولدشم حساب شد و حدود 200 دلار شد؛ یه پیراهن ال سی وای کی کی هم براش خریدم، برای بهار از مکس چن تا پیرهن ، از اچ اند ام برای فاطمه یه کیف که به نام خودم تموم شد. برای مامان علی هم یه پلیور ، برای فاطمه که فکر کنم می دمش به مامان یه پیرهن بافت، برای امیر مداد رنگی 50 رنگ و چند تا کش و خورده خرید. همین :)