تو 37 سالگی می نویسم! بخوانید مرا..

از 29 سالگی نوشتم.. یه وقفه.. باز می نویسم تا آروم شم.. تو آرامش من شریک شید...

تو 37 سالگی می نویسم! بخوانید مرا..

از 29 سالگی نوشتم.. یه وقفه.. باز می نویسم تا آروم شم.. تو آرامش من شریک شید...

تعطیلات

تعطیلات رو نرفتیم تهران، هم بی پولی ام، هم اینکه هفته پیش تهران بودیم با گندی که بالا آوردیم.. داداش عباس اینا اومدن همدان. تنها حرفی که در مورد ماشین بابا شد این بود که مبارکه، ایشاله چرخش براتون بچرخه. دیگه اجازه ندادم بیشتر صحبت باز بشه، علی هم می گه منم همینطوری عمل کردم.

شنبه ناهار خونه سپیده اینا دعوت شدیم. ظرفها جمع نشده داداش عباس اینا رفتن.. من ناراحت شدم، گفتم اگه یکی با من همچین کاری بکنه خدایی دلخور می شم! راستش جدیدا حساس شدم! نسبت به زهره و داداش عباس! حالا توی یه پست جدا می نویسم! خلاصه جمع و جور که کردیم خبر دادن پدرشوهر خاله علیرضا فوت شده، مامانش گفت علی میای؟ علی گفت نه، اونا رفتن واسه تسلیت و ما موندیم خونه سپیده اینا و فیلم قصه ها رو واسمون گذاشت و دیدیم. موقع رفتن سپیده گفت شام بیاین، از ناهار خیلی مونده گفتیم اوکی. اومدیم خونه و کمی استراحت و دوباره واسه شام رفتیم اونجا و بعد شام و دیدن جشنواره حافظ اومدیم خونه.

قالیبافی

امتحان کتبی قالی رو جمعه 5 آذرماه دادیم! رسماً همه گند زدیم! توی برگه سوالاتم نوشتم فقط یه عقده ای می تونه همچین سوالاتی طرح کنه... قبل از تعطیلات 28 صفر رفتم فنی و حرفه ای واسه اعتراض که اونجا متوجه شدم قبول شدم! دم مرز با نمره 55. هر چند گفتم من باز اعتراض دارم!

بعد خبر دادن که یکشنبه یعنی امروز بیاین تمرین و فردا امتحان عملیه. امروز رفتیم یادآوری کوجی و چله کشی و سیه بندی و نقشه خونی و .. خدا بخواد از پسِ اینم بربیام..

ماشین

بابا ماشینو به داداش عباس فروخت!! اونم شبونه!! هم شبونه تحویل داد هم شبونه پول گرفت!!! نمی دونم چه فکری داره می کنه! به علی گفتم که خیلی ناراحتم به خاطر اینکه دوست ندارم به آشنا بفروشه، اونم داداش عباس که توی این مدت نشون داده کمی خاله زنک بازی درمیاره! ضمن اینکه ماشین سالمی نبوده و نیست! 13 میلیون فروخت، یه 9 میلیون گرفت، یه میلیون آخر هفته گرفت و سه میلیون هم وسطهای بهمن.

هنوز هیچی نشده حرف و حدیثش در اومده! به قول علی به ما چه!! مگه از من و تو نظر خواستن!!


تهران

سه شنبه اومدیم تهران.. بماند با چه دردسری! با موبایل تایپ کردن سخته.. 

اومدم همدان مینویسم...

لپتاپ نوشت: هی نشونه ها حاکی از این بود که نرین تهران ها! اما بچه بازی من گل کرد و با اصرار من رفتنی شدیم! اولش بارون گرفت،علی گفت زمین ها خیسه و واستیم تا خشک شه! توی این فاصله رفتیم رستوران امیر ناهار بخوریم امیر نبود! گفتم بریم خونه نون و تخم مرغ بخوریم! اومدیم خونه دیدم تخم مرغ نداریم! گفتیم می ریم ساندویچ می خوریم، رفتیم جای همیشگی توی راه دیدم یارو دو بار از کارتم پول کم کرده! برگشتیم و پول رو پس گرفتیم! این همه نشونه رو ندیدیم!!

رفتیم تهران، همه چی خوب بود تا اینکه پنجشنبه قرار شد بریم انقلاب خرید کنیم، ماشینو جلوی در مترو پارک کردیم! وقتی برگشیم دیدیم بردن!! نگو پارک ممنوع بوده و جرثقیل ماشینو برده پارکینگ! رفتیم پارکینگ و گفت وقت اداری تمومه و باید واستین تا شنبه!! حالا علی مرخصیی نداره و همین طوری پنجشنبه رو دوتایی از کار و کلاس جیم زده بودیم! اعصابمون خرد شده خفن!! شبش، رفتیم تاتر ترور تو تاتر شهر که افتضاح بود!! بماند با چه دردسری رفتیم! که دیر رسیدیم! و راضیه 10 دقیقه اولش رو ندید!!

واستادیم تا شنبه با ماشین فاطمه رفتیم خلافی گرفتیم شد 200 تومن!! همه دو برابر شده بود حتی الصاقی ها! با حرص پرداخت کردیم و اومدیم یه 60 تومن هم جرثقیل و .. خرد خرد شد 300 تومن! توی این بی پولی!! حرص داشت منو می کشت!! اما چه می شه کرد! خود کرده را تدبیر نیست!!

خلاصه با دردسر رفتیم فقط به خاطر اصرار من!! که این هفته بریم و هفته بعد نریم!

امروز اومدم کلاس و مربی گفت که یکشنبه تعطیله و برین چهارروز خوش باشین!! باز حرص خوردم که چرا نزاشتم این هفته برم که چهارروز بمونم!!

خلاصه این سری تهران با اعمال شاقه بود

شهلا

امروز با شهلا باز بحثم شد! سرِکار کلاس!!

کاش یه حرفی رو نمیگفتم! اینکه من دیدم چوب آلت رو اشتباه زدی اما نگفتم! 

بچه است و بچه بازی در میاره! خسته ام کرده! ای خدا کلاس زودتر تموم شه!

امتحان

امروز امتحان فنی و حرفه ای قالی داشتم . با طیبه رفتم و بچه ها رو دیدم و دلم باز شد..

امتحانو گند دادم! یعنی سوالا افتضاح بود. بعد جلسه دیدم همه گند زدن و اعتراض نوشتیم و اومدیم خونه!

علی از اکباتان یه فانوس و منقل خریده.


فنی حرفه ای!!

تصمیم گرفتم دیگه کلاس فنی حرفه ای نرم! به خاطر نظافت!! هر روز بعد از کلاس چندنفر میشن مسئول نظافت! مث کارگرا باید جارو بکشی، گردگیرکنی و .. امروز به من گفت برو جاروبرقی رو تو دستشویی بشور! به غرورن برخورد! اما انجام دادم.

امروز صبحونه خوردیم خیلی چسبید.. 

کار کلاسی واسه یادگاری تو اولویته! کار خونه ام مونده!!!

جمعه امتحان فرش دارم، شروع کردم به خوندن

دومین

علیرضا دومین فروش اینترنتی اش رو انجام داد، انگشتر عقیق زرد ١٥٠ تومن.