سلام به همه، نظراتو هول هولکی خوندم و یادم افتاد خیلی وقته نمینویسم!!
خبرا اینکه رفتیم خونه جدیدمون، خیلی دوسش دارم!
امروزم از شرکت زنگیدن گفتن شررع به کار ١٦ خرداده
خواهم نوشت.
دیشب با علی درد و دل کردم! از یه حرف ساده شروع شد از رابطه امون و خاطره ها و گذشته ... تا رسید به ایمان!
بهش گفتم چند وقته بهش فکر می کنم و خوابشو می بینم و توی کانالش عضوم و عذاب وجدان دارم واسه اینکه خیلی اذیتش کردم! حتی قضیه دکتر زرگر رو بهش گفتم!
گریه هم کردم...