همیشه توی یه کاری یه نخاله وجود داره که روی اعصابت بره!
الان خرم آبادم! توی هتل رنگین کمان نشستم و دارم به یه نخاله فکر می کنم. هفته سختی بود از شنبه با علیرضا شروع شد.
شنبه رفتم الیگودرز، ازنا، درود/ شب علی برگشت همدان و من موندم تهنا! شب توی هتل جهانگردی بروجرد آی گریه کردم!! نمی دونم واسه چی!! دلتنگی بود یا چی نمی دونم!
یکشبنه بروجرد و خرم آباد و دوشنبه باز خرم آباد و سه شنبه کوهدشت و پلدختر و فردا هم الشتر و نورآباد. خدا بخواد چهارشنبه شب پیش همسری هستم.
الانم منتظرم شامم از فست فود محبوبم توی خرم آباد بیاد: فست فود کیو :)
دم خودم گرم!
سلام به همه، وای نظراتو که می خونم ذوق میکنم مرسی از همه! الان که نمی تونم قربونتون برم اینه که علی روبرومه و من یواشکی اومدم تو نت! چون هنوز این بلاگم سکرته!!
واسه این می گم دم خودم گرم که این لپتاپم تا به امروز به اینترنت وصل نمی شد! و همین الان خودم با تلاشهای پیگیرم تونستم به اینترنت وصلش کنم! اولین کاری هم که کردم پیج بلاگمو باز کردم و هول هولکی نظرا رو خوندم! ممنون از همه.
قول می دم که دیگه مرتب بیام و بنویسم.