تو 37 سالگی می نویسم! بخوانید مرا..

از 29 سالگی نوشتم.. یه وقفه.. باز می نویسم تا آروم شم.. تو آرامش من شریک شید...

تو 37 سالگی می نویسم! بخوانید مرا..

از 29 سالگی نوشتم.. یه وقفه.. باز می نویسم تا آروم شم.. تو آرامش من شریک شید...

سوتی

بعد از کلاس هرکاری کردم ماشین روشن نشد! یه آقایی هم بود و نتونست روشن کنه! قرار شد علی بعد از کار بره ببینه چه بلایی سرش اومده! سوار تاکسی که بودم یهو فهمیدم که سوتی از من بوده! صبح هوا مه آلود بود و چراغ ماشین روشن بود! منم وقتی پارک کردم یادم رفته بود خاموشش کنم! فکر کنم باتری خالی کرده! حالا که علیرضا نیومده خخخخخخخ

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد