تو 37 سالگی می نویسم! بخوانید مرا..

از 29 سالگی نوشتم.. یه وقفه.. باز می نویسم تا آروم شم.. تو آرامش من شریک شید...

تو 37 سالگی می نویسم! بخوانید مرا..

از 29 سالگی نوشتم.. یه وقفه.. باز می نویسم تا آروم شم.. تو آرامش من شریک شید...

ماشین لباسشویی

کاملا اتفاقی باباحسین گفت که با امکان حرف زدم گفته بیاین قسطی ماشین لباسشویی بردارید، خلاصه روزیکه خوشخواب خریدیم رفتیم لیست امکان رو از باباحسین گرفتیم، اکثرش ایرانی بود و من ناامید شده بودم واسه مدلی که میخواستم که یهو علی گفت سمیه، داره! اما، سیلوره!! گفتم نمیخوام! من سفید میخوام! گفت زده موجودی ٢ تا شاید دومیش سفید باشه، خلاصه کل سه شنبه که تعطیل رسمی بود درگیر لیست امکان بودیم، بابا هم گفت که اول وقت چهارشنبه اونجا باشین تا یارو پشیمون نشده! بعد گفت پیش چقد میتونی بدی؟ علی گفت هیچی!! اما بهتون بگم که ٦ قسطه بهتون میده ها، گفتیم توکل بر خدا. صب چهارشنبه هوا ابری و برفی بود ساعت ٧/٤٥ امکان بودیم، علی رو شناخت و رفتیم سمت ماشین هاش، بله، اونی که میخواستم بود٩ کیلویی بخارشور ال جی، اما سفید نبود! چندتا دیگه هم بود ایندزیت و کندی و .. خلاصه علی گفت سمیه، انتخاب کن گفتم همون ال جی اما نقره ایه! گفت ببین ما اگه الان نخریم معلوم نیس کی  بخریما! اونم با این شرایط از دم قسط. خلاصه گفتم اوکی، رفتیم دفتر و گفتیم ما اینو میخواییم، مسئولش گفت چند قسطه میتونین بدین؟ علی گفت هر چی بیشتر بهتر!! خلاصه گفت اینجا ٦ ماهه میبندن، اما شما چون جوونین ١٢ ماهه میبندم و ٩٪‏ هم روش میاد..من و علی داشتیم بال در می آوردیم، بعد گفت خرید امروزم شامل ٢٪‏ تخفیف به مناسبت هفته وحدت! دیگه از ذوق داشتیم میمردیم..

خلاصه رفتیم پیش باباحسین و گفت برید ماشینو تحویل بگیرید من خودم میرم چک هاشو میدم.. ما هم ساعت ١٠ صب روز ٤شنبه ١٠دی. صاحب ماشین لباسشویی شدیم..


نظرات 1 + ارسال نظر
فاطمه سه‌شنبه 22 دی 1394 ساعت 19:18 http://a-sweet-love.blogsky.com

مبارکه ...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد