تو 37 سالگی می نویسم! بخوانید مرا..

از 29 سالگی نوشتم.. یه وقفه.. باز می نویسم تا آروم شم.. تو آرامش من شریک شید...

تو 37 سالگی می نویسم! بخوانید مرا..

از 29 سالگی نوشتم.. یه وقفه.. باز می نویسم تا آروم شم.. تو آرامش من شریک شید...

تولد علی

جمعه تولد علی بود! هر فکری کردم که سورپرایزش کنم دیدم قبلاً انجام دادم! خلاصه گفتم امسال بگم علی جان چی احتیاج داری؟ یهو به ذهنم رسید که بریم خالهاشو برداریم!! قبلاً براش سه تا شلوار با پول خودش البته به نیت تولدش خریده بودیم!! اما کادوی من می باید خاص می بود! خلاصه یه قرون هم نداشتم همش منتظر که دهم بشه و حقوقم رو بریزن! ساعت 2 پنجشبه پولم رو ریختن و گفتم علی پاشو بریم خالهاتو برداریم! اولش شوکه شد و بعدش استقبال کرد، خواستیم بریم که سپیده زنگید و گفت بعد شام می یایم اونجا! ما هم سریع دست رفتیم.. خالهاش شد 24 تومن و یه کیک 18 تومنی و منم یه شاخه رز 5 تومنی خریدم واسش و اومدیم خونه! شام قرار بود بیرون بخوریم اما چون مهمون داشتیم سریع اومدیم خونه و کباب دوری علی درست کرد و جمع و جور کردیم و اومدن..

10 تومن به علی تولد داد و 100 تومن هم واسه خونمون آورده بود.. نفهمیدم چرا بعد از دو سال الان کادوی خونه آوردن!! علی هم به روش نیاورد.. دستشون درد نکنه

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد