پنجشنبه شب خاله ناهید شام تو تالار تخت جمشید دعوت کرده بود واسه تولد نوه اش! پسرش احسان اردیبهشت ازدواج کرده بود و الان بچه دار شده بود!!!! اسمش هم حسین گذاشتن..
راستش اصلاً دوست نداشتم برم! هی به مامان اینها می گفتم نرن که حداقل مراسم نریم! اما صبح مامان اینها رفتن و مجبور به رفتن! پول نداشتم که به عنوان کادو بدیم مجبور شدیم یکی از هدایایی که برای خونمون آورده بودن ببریم! قرعه به شکلات خوری آتی بیات افتاد و علی کادوش کرد و اونو بردیم!
راستش اصلاً دوست نداشتم برم اما وقتی رفتم انرژی گرفتم و خیلی خوشحال که خوب شد رفتم! آخر شب با داداش عباس و داداش امیر اینا رفتیم آب انار خوردیم جای همه خالی..