تو 37 سالگی می نویسم! بخوانید مرا..

از 29 سالگی نوشتم.. یه وقفه.. باز می نویسم تا آروم شم.. تو آرامش من شریک شید...

تو 37 سالگی می نویسم! بخوانید مرا..

از 29 سالگی نوشتم.. یه وقفه.. باز می نویسم تا آروم شم.. تو آرامش من شریک شید...

مژه

چهارشنبه 28م ماه دیگه حتی پول بنزین هم نداشتیم!! حقوق علی واریز نشده بود و منم اون ده تومنی که همیشه قایم می کردم برای روز مبادا رو کرده بودم.. یهو علی گفت سیمه، توی جیب یکی از شلوارام 40 تومن پیدا کردم! واقعا خوشحال شدیم.. این شد که  رفتیم نمایشگاه جهیزیه.البته صرفا جنبه وقت گذرونی داشت! چون توی همدان از کوچکترین مسایل باید برای خودت سرگرمی بسازی وگرنه بیکار و علافی! تجربه ثابت کرده که روی فامیل علیرضا هم خیلی نمی شه حساب کرد.. خلاصه طبقه پایینش همش آرایشی بهداشتی بود و ماهم هیچ قصد خرید نداشتیم! توی غرفه سینره دختره گفت خانوم اگه دوتا شامپو جوانه گندم بخری یکی بهت اشانتیون می دیم! تازه قیمت جوانه گندم 9500 که ما میدیم 8 تومن. پیشنهادش جالب بود اما گفتم نه ممنون.. رفتیم که علی گفت سمیه خوبه ها! 16 تومن می دیم سه تکه جنس 28 تومنی می خریم.. گفتم اوکی و رفتیم.. خلاصه آخرش دوتا شامپو جوانه خریدیم و یه تقویت مژه!! حالا چطور رفتم توی جو و اونو خریدم بماند!! تقویت مژه سینره که 38 تومن هم پولش بود! من 33 دادم.. گفت هرشب قبل خواب بزن مژه هات بلند می شه! منِ ساده هم از اون شب دارم هر شب می زنم به امید اینکه مژه های بلندم بلندتر شه!! علی هم بنده خدا چیزی نگفت! سمیه رو میشناسه دیگه! سمیه دختر توی جو!

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد