تو 37 سالگی می نویسم! بخوانید مرا..

از 29 سالگی نوشتم.. یه وقفه.. باز می نویسم تا آروم شم.. تو آرامش من شریک شید...

تو 37 سالگی می نویسم! بخوانید مرا..

از 29 سالگی نوشتم.. یه وقفه.. باز می نویسم تا آروم شم.. تو آرامش من شریک شید...

7 فروردین

شنبه 7 ام فروردین 6.30 صبح رفتیم دنبال امیر و هانیه، رفتیم کله پاچه زدیم.. وای که حال داد..

من اومدم خونه و ساعت 11 باز رفتم اداره کار تا انگشت بزنم دیدم دستگاه خرابه و روش نوشته 15 فروردین بیاین! واستادم بحث که من سفرم رو به بهم زدم! مث ماست نگاه ات می کنه و پیشیمون میشی که چرا باهاش همکلام می شی!!

اومدم کبابی امیر و واستادم کمکش کردم و علی زنگید گفت بیا دنبالم

یهو دیدم که داداش عباس اینا اومدن!! نگو نرفتن سفر و اومدن همدان.


نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد