-
ناهار
دوشنبه 20 مهر 1394 23:33
ناهار ولیمه دخترعموی مامان علیرضا!!! دعوت بودیم.. ٢٠ تومن بردم! میدونم کمه اما دختراش واسه عروسی اک ١٥ تومن داده بودن! مامانشم ٣٥ تومن.
-
سلام تهران
چهارشنبه 15 مهر 1394 21:06
علی شنبه و یکشنبه ماموریت تهران داره. منم از خدا خواسته قراره برم. با خانوم یادگاری هماهنگ کردم که اجازه بده حداقل در ماه ٢ روز نیام و برم خانواده ام رو ببینم گفت اوکی، اما کسی نفهمه.بعدش با علی رفتیم اداره کار و گفتم نمیتونم ١٨ ام بیام انگشت بزنم! مسولش گفت سند بیار! گفتم قبض عوارضی رو بیارم اوکیه؟ گفت بله. همه چی...
-
پروژه
چهارشنبه 15 مهر 1394 21:00
پروژه من یه باکس یه طبقه است که توی هر طبقه چهارقل باید مار کنم. تا الان کلاف باکس رو ساختم و آلتها رو نصفه نیمه وصل کردم.
-
اولین بنزین
چهارشنبه 15 مهر 1394 20:56
از بس این شبکه های اجتماعی زیاد شدن که کمتر وقت میکنم بیام اینجا. پریروز یعنی دوشنبه، اولین بنزین رو زدم. به علی گفتم میام دنبالت گفت ماشین بنزین نداره، میای بنزین بزن! منم هول کردم و با پررویی گفتم اوکی. دلهره داشتم سوتی ندم آخرش گفتم که: خجالت نداره، نهایتش خراب میکنی و نهایت ١٥ نفر تو پمپ بنزین بهت میخندن اما یاد...
-
خواب
شنبه 11 مهر 1394 13:12
باز خواب ایمان رو دیدم! در مقام استاد درونم بود و همش ازش سوال میکردم! از دکتر و وقایع اخیر پرسیدم! میگفت که درساتو گوش کن اما از جواب دادن راجع به جزییات سرباز زد. ته دلم یه دلبستگی بهش داشتم! اما میگفت که قراره با یه دختر ازدواج کنه. عکسشم دیدم!! یه دختر مو بلند خارجی! خیلی هم منو تحویل نمیگرفت.... از خواب که بیدار...
-
نرفتیم!
جمعه 10 مهر 1394 12:37
امروز قرار بود بریم مسابق رالی اما نرفتیم! نمی دونم چطور شد که نرفتیم!! اما دلخورم! بازم نمی دونم از کی؟! واسه اینکه نرفتیم هم گریه کردم اما نمید ونم دلیل گریه ام واقعا واسه این بود که نرفتیم یا دلتنگیه و نرفتن بهانه است! خلاصه نمی دونم چه مرگمه!
-
کلاس
پنجشنبه 9 مهر 1394 19:13
کلاس گره چینی بسی لذت بخش است.. همکلاسی هام کمی بچه گونه اند اما خوب اند. از لحظه لحظه کلاس لذت میبرم. تا امروز اره نازک بر، چوب گونیا، پرگار، چوب روسی واسه باکس خریدم به عبارتی: ١٥+٧+٤+ ١٣=٣٩ تومن کلاس نوشت: باز یه پرگار بهتر خریدم 4 تومن ! :)
-
ماه گرفتگی
یکشنبه 5 مهر 1394 21:16
لحظه شماری میکنم واسه دیدن ماه گرفتگی. با علی قراره صبح بیدار شیم و بریم رصدخونه و بعدش حلیم .
-
گره چین
شنبه 4 مهر 1394 14:30
اولین جلسع کلاس گره چین! مال فنی حرفه ایه.. امروز رفتم میراث واسه استخدام! گفت نداریم!! رفتم واسه وام گفت ٢٥ به بعد. یه سر به علی زدم و اومدم خونه..
-
عروسی
پنجشنبه 2 مهر 1394 22:59
امروز ناراحت بودم! بعد از دو سال اعتراف کردم که در انتخاب آرایشگاه عروسی ام اشتباه کردم!!! اعتراف کردم که ناراحتم که چرا بعد دو سال هنوز نرفتیم آتلیه مون فیلما و عکسا رو بگیریم!! اعتراف کردم که مدل موهامو خیلی دوس نداشتم! همینطور آرایش صورت! حتی ناخن هامو!! ماشین عروس، دسته گلم! و و و و ! اعتراف کردم اگه برگردم عقب...
-
مهمون
یکشنبه 29 شهریور 1394 16:02
مهمون دارم، مامان و بابا و مرضیه
-
دعوا
یکشنبه 22 شهریور 1394 12:48
دیشب فاطمه توی تلگرام یه گروه ساخت به نام فوری! از دیشب داره دعوای بین بابا و مهدی رو رصد می کنه! باز زخم کهنه دهن باز کرده! امروز هم باز دعوا شده! به قدری جدی بوده که مهدی با چاقو بابا رو تهدید کرده و زنگ زدن 110 اومده! منم به فاطمه گفتم: آجی یه نصیحت خواهرانه! دست بچه ها تو بگیر و برگرد! مث خانوما.. قاطی بازی هاشون...
-
سالروز عروسی
یکشنبه 22 شهریور 1394 12:44
امروز دومین سالروز ازدواجمونه! از صب دنبال یه عکس درست و حسابی هستم که بزارم اینستا پیدا نمی کنم! بعد از دو سال اعتراف می کنم که اصلاً مدل موی عروسی ام رو دوست ندارم! سالروز عروسی نوشت: هنوز نرفتیم عکسهای آتلیه رو بگیریم!! دیگه ذوقی نمونده!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 شهریور 1394 11:43
امشب شب دومین سالگرد ازدواجمونه. کاش علی بره تمرین منم پی سورپرایز باشم. علی کادوشو چند روز پیش داد: دو تا کتاب : وقتی نبچه گریست و مامانو معنی زندگی، سی دی این کتابا، پاستیل، آدامس که همگی توی یه کلاسور کادو شده بودن. خوشحال شدم اما نه خیلی! دوس داشتم جای کتاب یه سگی ، گربه ای میگرفتم!! خودش فهمید و گفت میخواستم...
-
مرضیه
شنبه 21 شهریور 1394 11:35
مرضیه الان سر امتحان آیلتسه. همش دارم بهش انرژی میدم.. خدایا هر چی صلاحه اون شه. مامان و فاطمه و بچه هاش هم رفتن زنجان برای باجی. کلا اوضاع کمی قاراشمیشه اما تحت کنترله.
-
عروسی
شنبه 21 شهریور 1394 11:32
دیشب عروسی دوست علیرضا بود تو هتل باباطاهر. ساعت ٨ شب تصمیم گرفتم با علی برم که خوب شد رفتیم. ٥٠ تومنم دادیم. اونجا هیشکی رو نمیشناختم تا یکی از دوستای کلاس قالی مو دیدم! عجب شهر کوچیکی...
-
دجار
جمعه 20 شهریور 1394 15:38
از تهران برگشتیم.. باجی تصادف کرده، مرضیه فردا آیلتس داره، راضی در پی جهازه! فاطمه درگیر امیرو بهاره.. خلاصه هرکی به روزمرگی دچاره..
-
ماموریت
دوشنبه 16 شهریور 1394 17:30
به علی ماموریت تهران دادن. اگه خدا بخواد فردا ساعت٤ میریم تهران و پنجشنبه برمیگردیم.
-
لینک
یکشنبه 15 شهریور 1394 11:46
دوستای گلم! من دیگه بلاگفا نمی رم! لطف کنید لینک بلاگ جدیدتونو بدین که اینجا لینک شین! مرسی :)
-
سرد...
یکشنبه 15 شهریور 1394 00:10
از عصری با علیرضا سردم! از سرکار میاد، ناهار میخوره، جدیدا کمکی تو شستن ظرفا نمیکنه! میخوابه! به منم میگه بیا پیشم بخواب! منم میخوابم!! در صورتیکه ساعت ٩-١٠ از خواب پا میشم! امروز ساعت ٣.٣٠ خوابیدیم ٧ پا شدیم!!! عصبانی بودم که روزم پرت شده! آقا پا شد، یه چای خورد و رفت فوتبال! منم دقیقا از اون ساعت تا حالا گوشی به...
-
دلتنگی
جمعه 13 شهریور 1394 20:56
چقد دلم واسه خونواده ام تنگ شده. دلمان جمعه غروبی گرفته است. یا رب دریاب.
-
دکور
چهارشنبه 11 شهریور 1394 18:03
دکور خونه رو عوض کردم! صندوقچه رو وسط اتاق گذاشتم! هدیه قبول نشد. کار علی مشخص شد، برگشت ستاد و پست جدید. کتاب هیتیت ١ تموم شد. چند تکه عتیقه از خاله مصی خریدیم.
-
اولین پست موبایلی
سهشنبه 10 شهریور 1394 15:15
کاش یه نرم افزاری واسه بلاگ اسکای می بود. بازم خدا رو شکر که نسخه موبایلی داره. هم سرعتش خوبه هم سبکه.
-
مردود
دوشنبه 9 شهریور 1394 16:59
ارشد قبول نشدم! نمی دونم چرا امید داشتم قبول شم!!
-
خانه
دوشنبه 9 شهریور 1394 13:11
دیشب مرضی اومد تلگرام و گفت سیمه! گفتم بله..گفت بابا خونه خونه رو فروخت! شوک شدم! و از دیشب بغض می کنم و گریه می کنم! مث الان...
-
اولین
شنبه 7 شهریور 1394 13:31
از وقتی بلاگفا خراب شد تصمیم داشتم برم یه جای دیگه! اول رفتم توی بلاگ! خوشم نیومد اما تنها مزیتی که داشت می شد مطالب بلاگفامو انتقال بدم! اما چون از فضاش خوشم نیومد باز توی بلاگفا نوشتم! الان داشتم یه پست می زاشتم با رمز! دیدم اصلا ساپورت نمی کنه!! بلاگفا همون داغونی بوده که هست! اومدم توی اسکایپ.. فاطمه اومده بود قبل...